چهره اي ناشناخته براي نسل هاي انقلاب


 






 

وجوه علمي شهيد دکتر چمران
 

گفتگو با دکتر رضا امراللهي، فيزيکدان
 

درآمد
 

دکتر رضا امراللهي در سال 1325 در يزد ديده به جهان گشود. کارشناسي فيزيک را در سال 1350 از دانشگاه شهيد بهشتي دريافت کرد. 5 سال بعد فوق ليسانس مهندسي برق هسته اي را از دانشگاه لامار کسب کرد. دکتراي خود در فيزيک پلاسما را نيز درسال 1373 از پاريس دريافت کرد. وي تاکنون رياست سازمان انرژي اتمي، عضو هيأت علمي گروه فيزيک دانشگاه امير کبير و خواجه نصير الدين طوسي، قائم مقام وزير نيرو و... را بر عهده داشته است. ايشان نامزد دبيرکلي آژانس انرژي اتمي نيز بوده است. با وي که ترجمه پايان نامه شهيد دکتر چمران را نيز در دست دارد درباره وجوه علمي آن شهيد به گفت وگو نشستيم.

آقاي دکتر امراللهي قرار است جنابعالي بيشتر درباره شخصيت علمي شهيد چمران برايمان صحبت کنيد. و شنيده ايم که کار علمي و دشوار ترجمه پايان نامه دکتراي شهيد چمران را هم در دست انجام داريد. لطفاً ابتدا از چگونگي آشنايي تان با شهيد دکتر چمران بفرماييد.
 

بسم الله الرحمن الرحيم. من شهيد چمران را از زماني که دانشجو شدم. شناختم. گرچه آن موقع من اينجا بودم و ايشان در آمريکا، من هم اول همينجا به دانشگاه رفتم و بعداً به خارج از کشور اعزام شدم.

جنابعالي هم ابتدا در دانشگاه فني بوديد؟
 

خير، رشته من فيزيک بود. اما اينطور بگويم که آقاي چمران را تقريبا همه دانشجويان مسلمان داخل کشور مي شناختند- حالا اگر اسم من هم بشود يکي از آنها - آن زمان رشته هاي فني مهندسي، بيشتر در قبضه نيروهايي بود که حداقل، اداي غير مسلماني در مي آوردند! از طرف ديگر، دانشجويان مسلماني که در جريان حرکت هاي سياسي، اجتماعي، مذهبي و ضد رژيم بودند، آدم هاي درستي بودند و چهره هاي شاخص آنها را تقريبا همه مي شناختند و آشنايي من هم با شهيد چمران از همانجا شروع شد. من اين را از الطاف خداوند نسبت به خودم مي دانم و الا، من آن جايگاه را نداشتم که حتي شايستگي شاگردي ايشان را در درسها داشته باشم، چه رسد به امور ديگر. من متأسفانه دکتر چمران را نفهميدم و افسوس مي خورم. از نظر علمي من کمي به ايشان نزديکم، اما از لحاظ معنوي، خودم را خيلي دور مي بينم.

چه سالي جنابعالي براي ادامه تحصيل به آمريکا رفتيد؟
 

من سال 50 به آنجا رفتم. زماني که هشت سال از نگارش پايان نامه دکتراي شهيد چمران گذشته بود. مي دانيد که دکتر چمران سال 42 دکتراي خودشان را در شاخه درسي گداخت هسته اي گرفتند. آن زمان «گداخت هسته اي» جزو رشته خيلي جديد بود.

لطفاً درباره اين رشته و مفهوم اصطلاح «گداخت هسته اي» توضيح بيشتري بدهيد.
 

ببينيد! دريک تعريف خيلي ساده ما يک «شکافت هسته اي» داريم و يک «گداخت هسته اي». در شکافت هسته اي، عناصر سنگين، مثل «اورانيوم » را اصطلاحاً مي شکافيم، مي شکنيم و از آن انرژي مي گيريم. در گداخت هسته اي، عناصر سبک را به هم مي زنيم، يا اصطلاحاً «هم جوششان» مي کنيم. به همديگر «مي گدازيمشان» و از تويش انرژي در مي آوريم. براي اين کار عمدتاً از ئيدروژن (آب) استفاده مي کنيم. به همين دليل است که در رشته گداخت هسته اي يا «فيوژن» يا «فيزيک پلاسما» مي گويند: تا زماني که آب هست، انرژي هم هست چون زوال ناپذيري آب خيلي دور است. آقاي دکتر چمران اولين ايراني است که پا به رشته «گداخت هسته اي» گذاشت و در اين رشته دکترا گرفت. اين امر براي من قطعي است، چون دراين رابطه تحقيق کرده ام.

در رشته «شکافت هسته اي» چطور، آيا در اين زمينه هم کساني را داشتيم؟
 

بله، در رشته شکافت هسته اي کساني را داشتيم و هنوز هم چند نفر از کساني که آن زمان در رشته شکافت هسته اي کار مي کردند زنده اند، اما در سنين بالا هستند خداوند به آنها سلامتي بدهند.

ارزش علمي پايان نامه شهيد چمران در چه سطحي است؟
 

ببنيد! در دنيا براي کساني که دکترا مي گيرند يک معيار اندازه گيري هست، وقتي مي خواهند اندازه گيري کنند، مي گويند: تز يا پايان نامه ات را بياور تا ببينيم. متخصصان هر رشته اي وقتي «تز» را مطالعه کنند، متوجه مي شوند که جايگاه علمي آن و نويسنده اش کجاست؟ خدا شاهد است که من اين حرف را به دليل ارادتم نسبت به چمران نمي گويم. مطالب علمي ايشان به هر حال در اين تز هست و ترجمه مي شود و اهل فن مي بينند، ولي مي خواهم بگويم تز ايشان، شايد يکي از بي نظيرترين پايان نامه ها در اين رشته است چون از لحاظ علمي، کار بسياري روي آن انجام شده است. و اي کاش ما بتوانيم چهره علمي چمران را هم در کشورمان کمي بيشتر توضيح بدهيم. من با بچه هاي نسل دوم و سوم انقلاب که صحبت مي کنم عموماً شهيد چمران را از لحاظ علمي کم مي شناسند. فوقش اين است که فکر مي کنند ايشان هم دکتري است مثل بقيه در حالي که اينطور نيست.

ترجمه عنوان کامل پايان نامه شهيد چمران در متن انگليسي اش چيست؟
 

عنوان کامل پايان نامه ايشان «باريکه الکترون در منگنترون يا کاتد سرد» است.

قبل از ايشان هم کسي در اين موضوع کار کرده بود؟
 

بله، قبل از ايشان سه، چهار نفر روي وجود ديگر اين موضوع کار کرده بودند.

نوآوري شهيد چمران در اين مسير چه بود؟
 

دکتر چمران در جريان تحقيق درباره منگنترون، کاتد سرد را هم اضافه کرد و آن را تعالي بخشيد.

نظرتان درباره چشم انداز آينده دانش «گداخت هسته اي» چيست؟
 

همانطور که گفتم گداخت هسته اي يا فيزيک پلاسما را بشر سال هاست که شناخته است، چون مي ديد که خورشيد هم همين گونه انرژي توليد مي کند. يعني هيدروژن ها با هم گداخته مي شوند و ما اين سرخي و شعاع نوري بزرگ را مي بينيم. اين را انسان ها سال هاست که متوجه شده بودند ولي نمي توانستند مشابه آن را بسازند. با اين دانش، يعني با فيزيک پلاسما و گداخت هسته اي، بشر به اين سمت مي رود که «خورشيد کي هايي» را روي زمين درست کند. اگر موفق بشود، انرژي فوق العاده ارزان و دائمي مي شود.درحال حاضر بخش عمده اي از دانش هسته اي به اين جهت حرکت مي کند و شگفت اين است که در همان آغاز راه اين رشته از دانش چگونه اين فکر و اين جرقه در ذهن دکتر چمران زده شد؟

استاد راهنماي دکتر چمران در اين رساله چه کسي بود؟
 

سه نفر بايد اين تز را امضا مي کردند. البته استاد راهنما، آقاي «اچ اسلون» بوده و امضاي ايشان و بقيه در زير پايان نامه هست، اما نفر اصلي همان آقاي اسلون است. کسي که تا به امروز هم آگاه ترين کسي است که روي مسائل منگنترون کار کرده و تجربه دارد. دکتر چمران هم با او کار مي کرد.

آيا تا به حال از پايان نامه دکتر چمران در دانشگاهها و مراکز علمي کشورمان استفاده علمي به عمل آمده است؟
 

من متن اصلي انگلسيي اين پايان نامه را همان زمان که به دستم رسيد، براي چندين دانشکده فرستادم، اما يقين دارم که استفاده چنداني از اين اثر نشده، چون سطح آن خيلي بالاست و با زبان علمي نوشته شده، ترجمه روان آن که در دسترس قرار بگيرد، انشاء الله استفاده بيشتري از آن خواهد شد.

کار ترجمه اين پايان نامه در چه مرحله اي است؟
 

مدتي است که مشغول ترجمه اين کارم، اگر خداوند توفيق بدهد و زنده باشم در چند وقت ديگر آن را به پايان مي برم. اين حداقل وظيفه اي است که فکر مي کنم يک شاگرد نسبت به استاد خود به جا مي آورد. خداوند ياري کند که بتوانم اين يادگار بزرگ و ارزنده شهيد چمران را در اختيار دانشکده هاي کشور قرار بدهم تا مورد استفاده قرار بگيرد.

در روند اين دانش خاص شما و ساير دوستان و شاگردان شهيد چمران، بعد از شهادت ايشان چه فعاليت ها و کارهايي را در اين مسير انجام داده ايد؟
 

ببينيد! همانطور که گفتم، دکتر چمران در جهان قطعاً جزو صد نفر اول و در ايران اولين کسي است که روي گداخت هسته اي کار کرده، من اشاره کردم که فيزيک پلاسما به صورت خيلي خلاصه يعني فيزيکي که هيدروژن ها را به هم جوش مي دهد، از اين «همجوشي»، از اين جوش خوردن، انرژي بيرون مي آيد. ما اگر بتوانيم اين انرژي را خوب محصور بکنيم. از آن انرژي بزرگتري مي گيريم. به اين فعل و انفعالات گداخت هسته اي مي گوييم. ماشيني که اين کار را انجام مي دهد اسمش «توپوفان» است. من در اين ارتباط سه کتاب علمي هم ترجمه کرده ام. يکي از آنها همين کتابي است که درخدمت شماست به نام «توپوفان». اين کتاب قصه اين ماشين است کتاب ديگر مربوط به «گداخت» است و کتاب سوم هم از فيزيک آن بحث مي کند، اينکه چه فعل و انفعالات فيزيکي در آن اتفاق مي افتد.
کتاب چهارمي هم اينجاست.

اين کتار هم در همين زمينه است؟
 

بله، عنوان اين کتاب همان طور که ملاحظه مي فرماييد «فرهنگنامه علوم و تکنولوژي هسته اي» است و من اين افتخار را داشته ام که با تعدادي از دانشمندان هسته اي کشورمان از سال 76 اين اثر را به صورت الفبايي تنظيم کنيم. تقريباً تمام لغات و ترم هايي را که در صنعت هسته اي تا سال تأليف کتاب بوده، در اين اثر جا داده ايم.

چه مدت زماني صرف اين کار شده است؟
 

يک گروه زبده، مدت چهار سال روي اين اثر کار کرده اند و اين تنها بخشي از کارهاي ما بوده، عده اي ديگر از دوستان به من کمک کرده اند در دانشگاه امير کبير فوق ليسانس و دکتراي اين رشته را هم آنجا راه انداخته ايم و بهترين دانشجويان را در اين زمينه تربيت کرده ايم. و حالا چندين دکتر در فيزيک پلاسما و گداخت هسته اي داريم که همه اينها از برکات انفاس شهيد چمران است و روند کارها هم بحمدالله رو به رشد است.
شنيده ايم که کارگاه هايي هم درباره فيزيک پلاسما به همت شما درست شده است. لطفاً در اين مورد هم توضيح بفرماييد.
سعي کرده ايم چندين کارگاه بين المللي درمورد فيزيک پلاسما درست کنيم. از کشورهاي مختلف هم دانشجو مي آيد و هر دو سال يکبار در مرکزي به نام «مرکز فيزيک تئوري عبدالسلام » جلساتي برگزار مي شود.

ايجاد اين کارگاه ها به ابتکار چه کشوري بوده، ايران يا پاکستان؟
 

آن مرکز اصولاً ربطي به پاکستان ندارد. اينجا يک مرکز بين المللي است و تنها به اين دليل که اولين رئيس آن «پروفسور عبدالسلام » دانشمند معروف پاکستاني بوده اسم اين مرکز را مرکز فيزيک تئوري عبدالسلام گذاشته ايم و در 10 سال گذشته هم ما در مورد فيزيک پلاسما و گداخت هسته اي چندين کارگاه گذاشته ايم که به نحوي ادامه همان رشته تحصيلي شهيد دکتر چمران است و خواسته ايم که ياد او زنده باشد. خدا شاهد است که من فقط به عشق شهيد چمران اين کار را شروع کردم.

جنابعالي در ستاد جنگ هاي نامنظم هم همکار شهيد چمران بوده ايد و قطعاً خاطرات زيادي از ايشان در ذهنتان مانده، لطفاً از آن خاطرات هم برايمان بفرماييد.
 

همانطور که گفتم من دو يا سه دوره تحصيلي از ايشان کوچکترم و افسوس مي خورم که چرا دکتر چمران را آنچنان که بود، نفهميدم. باور کنيد آن شاگرد که معلم خودش را نفهميد، من بودم! دکتر چمران آدمي بود که مس وجود آدمها را طلا مي کرد. در ارتباط با جنگ هاي نامنظم کساني که به ايشان مي پيوستند ديگر جايي نمي رفتند. طوري که جذب مي شدند که ديگر رها نمي کردند. تعدادي از آنها هنوز هم هستند. اين افراد طيفي هستند از استاد دانشگاه تا کاسب بازاري و مردم عادي و معمولي و همه هنوز هم عاشق چمران هستند.

شهيد چمران در آمريکا و در لبنان هم تأثير فراواني در متحول کردن انسانها داشت.
 

واقعاً همين طور است. ببينيد! سال 45 که دکتر چمران به لبنان مي رود با کمک امام موسي صدر آنجا «حرکه المحرومين» و بعد «امل» را تشکيل مي دهند. من خواهش مي کنم عکسي را که در کتاب «لبنان» از بچه هاي لبناني و شهيد چمران انداخته اند، در اين کتاب ويژه نامه چاپ کنيد. عکسي که دکتر چمران را در مدرسه اي، مدرسه که نه، در سوله اي به اسم مدرسه نشان مي دهد. توي پناهگاه عده زيادي از نوجوانان و جوانان لبناني را نشان مي دهد که خوابيده اند و چمران متفکر و نگران است و کنار آنها نشسته، اين بچه ها در آن مدرسه آهنگري و جوشکاري و برق ياد مي گرفتند. دکتر چمران آنها را تربيت کرد و پرورش داد و حالا عده زيادي از آنها از بزرگان لبنان و از سياستمداران و اساتيد دانشگاه لبنان هستند.

هنگامي که ستاد جنگ هاي نامنظم تشکيل شد، جنابعالي درتهران بوديد يا در اهواز؟
 

آن موقع من هم در تهران بودم و هم در اهواز، اوايل کار دفتر ستاد، محل کوچکي در نخست وزيري بود و يادم هست که گروهي از موتور سواران جوان به ما مراجعه کردند و گفتند ما مي خواهيم به جبهه ها برويم و بجنگيم! آنها شغلشان انتقال حلقه هاي فيلم به سينماهاي مختلف در تهران بود. قيافه و تيپ آنها هم طوري بود که در بادي امر، توي ذوق مي زد- خدايا مرا ببخش که اين حرف را مي زنم- شايد آن وقت بعضي ها براي پذيرش آنها، يک نک و نال و يا ليت و لعل هم کردند. من آن زمان هميشه سه شنبه ها به خوزستان مي رفتم و شنبه ها به تهران برمي گشتم، چون در سازمان انرژي اتمي کار مي کردم، نمي گذاشتند تمام هفته را در اهواز باشم. وقتي آن جوانان موتور سوار ديدند که ما در کارشان تعلل مي کنيم، موتورهايشان را روي يک تريلي گذاشته بودند و آمده بودند کنار استانداري اهواز در محل ستاد جنگ هاي نامنظم و همانجا خوابيده بودند! وقتي که آنجا من با دکتر چمران روبه رو شدم، ايشان به من چيزي نگفت که مثلاً چرا اينها را نپذيرفته ايد و بعد هم همه را جذب کرد. خدا شاهد است که آن جوانان در جبهه ها، از بهترين کساني شدند که آر پي جي زن هاي ما را ترک موتورهايشان سوار مي کردند و از محل سرشاخه هاي کرخه، جاهايي که عرض کمتري داشت، با موتور از رودخانه به آن طرف مي پريدند و به دشمن آر پي جي مي زدند و برمي گشتند. خب، شايد تعداد نصف آنها هم شهيد شدند. تعدادي از آنها هم هنوز هستند. اين جوانان واقعيات سمبل پاکي و مردانگي و گذشت بودند. ببينيد! شهيد چمران با ديد وسيع و بينش درستي که داشت، آن طرف سکه را مي ديد، اما امثال من که کوتاه بين بوديم و بينش درستي نداشتيم، فقط يک روي سکه را مي ديديم. از همين يک خاطره مي توانيد عمق همه چيز را ببينيد. به طور جدي شهيد چمران تحول ساز بود. به انسانها جرأت کار و ابتکار و خلاقيت مي داد. جواني بود که فارغ التحصيل مدرسه اتمي بود. او شيفته ي آقاي چمران بود و بعد هم شهيد شد. امريکا که بوديم، رفيقي داشتيم که اسمش محسن الله داد بود. رشته تحصيلي اش حسابداري بود. از سرداران آقاي چمران بود و در جنگهاي نامنظم درخوزستان شهيد شد. نمي دانم که کهرباي وجود آقاي چمران چه اثري داشت که الله داد کارش را در امريکا رها کرد و به لبنان رفت و بعد هم زودتر از دکتر چمران به ايران آمد و به جبهه ها رفت و تا آخرين لحظه هم با آقاي چمران بود تا شهيد شد. من مي ديدم که اين مرد چگونه تحت تأثير چمران بود.

همان طور که فرموديد يکي از ويژگي هاي دکتر چمران دادن جرأت کار و ابتکار به جوانان بود. مي شود کمي درباره ابتکارهاي خود ايشان هم صحبت کنيد؟
 

دکتر چمران واقعاً يک نابغه نظامي و علمي بود. ابتکارهاي ايشان در جبهه ها واقعاً شگفت انگيز بود. من فقط به دو سه مورد آن اشاره مي کنم. يکي از آنها، قصه «خورشيدي هاست». کارخانه فولاد سازي اهواز پر از آهن بود و عراقي ها تا نزديکي آنجا آمده بودند؛ آقاي چمران دستور داد بچه ها آنها را به طول 180 سانت ببرند ويک گروه صد نفره براي اين کار تشکيل داد. بچه هاي بسيجي و رزمنده، آهن ها را به طور خاصي به هم جوش مي دادند و پنج شاخه هايي ساخته مي شد که به آن «خورشيدي» مي گفتند.
بچه ها شايد بين 30 تا 50 هزار خورشيدي درست کردند و آنها را در مسيري 15 کيلومتري درمحل عبور تانکهاي عراقي در راه سوسنگرد به اهواز قرار دادند، جايي که عراقي ها از آنجا خيلي فشار مي آوردند. با اين ابتکار ساده آقاي چمران، راه عراقي ها بسته شد و ديگر نتوانستند از آن راه جلو بيايند. اين خورشيدي ها در شني تانکها فرو مي رفتند و بدون انفجار آنها را زمين گير مي کردند.
يک مورد ديگر، جريان پمپ آب بود. دکتر چمران دستور داد پمپ هاي خيلي بزرگي آب را روي دو برج بلند کارون جوش داديم و با اين کار، آب رود کارون را شبها زير عراقي ها مي انداختيم و تانک هاي آنها در گل فرو مي رفت و زمين گير مي شدند.
يک وقت هم شهيد چمران دستور داد 300 يا 400 چوب الوار بلند، از همان الوارهاي بنايي، تهيه کرديم و از بچه ها خواست که قوطي هاي خالي کمپوت و کنسرو را هم جمع کنند و بعد در آنها کمي روغن سوخته و کاه ريختند و دستور داد روي هر کدام از تخته ها چند تا از اين قوطي ها را نصب کردند. غروب که مي شد. فتيله اين قوطي ها را روشن مي کردند و الوارها را با فاصله روي رودخانه کارون مي ريختند. دشمن که از دور، آتش و دود روي اين الوارها را مي ديد، تصور مي کرد که نيروي عظيمي از روي رود کارون به سمت آنها مي رود. باور کنيد تا دشمن فهميد که اينها در واقع چيست، نزديک به دو ماه که اين تکنيک برپا بود، هرچه گلوله داشت توي کارون ريخت!
يکي ديگر از ويژگي هاي جالب دکتر چمران اين بود که کارهاي خوب خودش را به ديگران نسبت مي داد. او واقعاً يک عارف بزرگ و يک صاحب استعداد بزرگ بود. در آمريکا دعاي کميل را به فارسي ترجمه کرده بود اما اسم برادرش دکتر عباس چمران را روي آن گذاشته بود. البته از او هم کمک گرفته بود، اما کار، کار خودش بود. صنايع نظامي جديد ما را پس از انقلاب، دکتر چمران پايه گذاري کرد و به بچه هاي صنايع دفاع، جرأت کار و خلاقيت داد. با آن درجه علمي بالايي که داشت، آنقدر خاکي و مردمي بود که اصلاً بچه هاي انقلاب و جنگ فاصله اي با او حس نمي کردند. فکر مي کردند او، تنها فرمانده آنهاست! شما عکسهاي او را در همين بنياد شهيد چمران مي بينيد که چقدر ساده و صميمي و راحت کنار بچه ها و رزمندگان است. واقعاً کمتر از «شهادت» حق چمران نبود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 37